(( هرچیز در خیال بگنجد، واقع است. )) مولاناقصدم آن است که با استفاده از ظرفیت های روانشناسی تحلیلی یونگ برای رمزگشایی ، ساختار ، مفاهیم و اتفاقات سورئال این
رمان بهره بگیرم پس لازم دانستم قبل از پرداختن به این مهم، مروری اجمالی داشته باشم بر مبانی نظری این مکتب و کهن الگوهای آن . مقدمه "ارنست کاسیرر" انسان را موجودی سمبل ساز می داند:(( انسان، جهان های سمبلیکی می آفریندکه میان او و واقعیت حائل می شوند، مانند جهان زبان، هنر، اسطوره، دین و علم. هریک از جهان ها مستقل هستند و قواعد خود را دارند. )) [1]حال برای شناخت بهتر انسان لاجرم باید روابط و قوانین این جهان های سمبلیک، کشف رمز و رازهای کهن الگوهای مستتر در پدیدارهای اسطوره ای است. اسطوره ها پنجره هایی هستند که از آن می توان ضمیر ناخودآگاه انسان و انباشت بازی ها و تجربه های ذهنی او در طی قرون و سالیان متمادی را نظاره کرد.یونگ در مکتب روانشناسی تحلیلی خود[2] سعی دارد نشان دهد سرنمون ها تمایل ساختاری نهفتهای هستند که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی بوده و از طریق تراکم تجربیات روانی بیشماری که همواره تکرار شدهاند تکوین یافته اند. (( کهنالگوها به باور یونگ، انگارهها و تصاویری جهانی و باستانی و رونوشت روانی غرایز هستند. آنها عوامل ارثی پنهانی هستند که چون به خودآگاه میرسند، در برهمکنش با جهان خارج برای افراد یا فرهنگها شکل تصویر یا بازنمودهای رفتاری را مییابند. )) [3] (( غریزهها و کهن الگوها عواملی هستند که هر دو در ساختن ناآگاه جمعی دست دارند. اختلاف این دو در این است که غریزه حالت وجودی است و کهن الگو حالت درک و دریافت. غریزه تکانهای طبیعی است که به صورت کنش و واکنش عادی بروز م نجوای عاشقی...
ما را در سایت نجوای عاشقی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nagvayeasheghia بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:15